|
مردانه آمدم که نگویند یک زنم / اما زنانه بر بدنت گریه می کنم |
|
|
روی کبود و دست پر از زخم و چشم تار اشکی که می چکد به روی صورتم پدر این چوب خیزران نه فقط برلبت نشست اما نه گریه ای نه شکایت به عمه ها این که توان به دست ندارم ببخش تو دندان شیریم که شکسته ببین پدر
+ تاریخ پنجشنبه سی ام اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 16:2
نویسنده عليرضا رضائي
|
چایی روضه ی تان جرم جهان میریزند چشم نوکر به عطا و کرم ارباب است او حساب همه آوارگیم را دارد ما که از کوچه ی محبوب شما میگذریم وهب از فرط علاقه به شما حیران شد مُهرِمان گَشت به یادت ، دمی از خاک بهشت بوی سیب است که از کر ببلا می آید همه کفار به دور بدنت جمع شدند #علیرضا_رضائی
+ تاریخ پنجشنبه سی ام اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 16:1
نویسنده عليرضا رضائي
|
ای حضرت سقا ، لب اصغر شده خونی آبی برسان حضرت آب آور خیمه تو قرص قمر ماه ترین ثانی حیدر یک دخترکی آمده و مشک بدوشش ارباب اجازت دهد از بهر سقایت رفتی به سر علقمه تا مشک خودت را در راه چه شد بازوی آب آورت عباس اصلأ به خدا آب حرام است به خیمه آن وقت که خورشید به یک ضربه فرو ریخت
+ تاریخ پنجشنبه سی ام اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 14:59
نویسنده عليرضا رضائي
|
من وضو ساخته ام نام تو را بنویسم من مسلمان شده ی دست امام حسنم زور بازوی شما را نتوان وصف کنیم نان ما را ز کرامت تو تفضل کردی در این خانه نشین جمع شده مشتریان حاتم از وصف کرامات شما خسته شده مشهد و قم که شلوغ است ولی آقا جان میروم کرببلا و نجف و خانه ی دوست پسر اول مولا شه پر جود و کرم مادری هستی و محبوب ترین پیش بتول تا که وارد شدی از کوچه به سمت خانه
+ تاریخ چهارشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 19:47
نویسنده عليرضا رضائي
|
امید این دل من روی جز تو تکیه گاهی نیست خراب بوده ام اما تو روشنی بخشی سه شنبه تا به سه شنبه برای آمدنت مگر خود تو نگفتی برای آمدنت همین که آمدی آقای ما شوی خوب است به کنج میکده مست خمار هستم من به کودکیِ خودم مادرم فقط می گفت چگونه صبح کنم من تمام شبها را
+ تاریخ چهارشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 19:23
نویسنده عليرضا رضائي
|
اینجا درون خیمه به خواهر نظاره کن کابوس دوری تو مرا می کشد حسین آرام تر برو که ببینم تو را حسین اینها برای کشتن تو صف کشیده اند پیراهنی که مادرمان داده بحر تو قلبم ترک ترک شده دیکر برای تو پنجاه و چند سال کنار تو بوده ام باشد قبول زینب تو بی تو می رود بر روی ناقه بی کس و تنها و مضطرم در شام روی بام به من سنگ می زدند #علیرضا_رضائی
+ تاریخ چهارشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 17:41
نویسنده عليرضا رضائي
|
کمی نشسته به گل ، یا شده کِدر این دل نه موج دارم و نه حال اوج تا ساحل کجاست قایق پهلو گرفته ات بانو به باد گفته ام امشب بلند تر بوزد تو سیب سرخ منی و نشسته ای در آب
+ تاریخ دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 19:6
نویسنده عليرضا رضائي
|
زمان واقعه وقتی که شد در این گودال عصا زنان دوسه تا پیر مرد میرفتند سنان نیزه به دست و یکی دو چله ی تیر شلوغ بود و هیاهو یکی نفس میزد و خنجری که نبرید حنجر پاکت سر عزیز خدا را به رأس نی زده اند عقیله ی عرب آمد پی برادر خویش نشد که زود بیاید ، نشد بپوشاند غنیمتی که نمانده و نیست انگشتر و گفت مادر او بین این همه جنجال هنوز داشت رمق ناگهان به او گفتند و تکه کرد به یک نیزه ی شکسته حسین
+ تاریخ دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 19:5
نویسنده عليرضا رضائي
|
دست ما را که گرفتید رهایش نکنید ساحل چشم مرا بیش تر از پیش کنید دست در دست شما راهی هیئتت گشتیم درس ما حب امیر دوسرا ارباب است سید اهل جوانان بهشتی ارباب بارش رحمت حقی به سر ما ارباب
+ تاریخ دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 19:5
نویسنده عليرضا رضائي
|
غُصه پیش است از اینکه به زبانم آید از پس درد به خود خسته و دل مرده شدم سالها می خورم و خانه ی حزنم شده درد کار ما بی خردان نیست که تنها باشیم هرچه رند است بگوید که نزن فال سیاه این نه دردیست که با خود ببرد از من هوش
+ تاریخ دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 19:3
نویسنده عليرضا رضائي
|
می رسد نغمه به عالم که محرم آمد بوی اسپند رود از در هر خانه برون چایی و روضه ی این بزم محیا بکنید بانگ چاووش بلند است بگوئید حسین این سیاهی و علم خورده به دیوار ولی دست ما را برسانید ، حسینیهٔ تان کافِه یِ خلق شده باز چنان آلوده سایه ی لطف شما از سر ما کم نشود جرم ما پیش تر از پیش ولی لطف شما روز محشر همه گریان و لبم خنده کنان
+ تاریخ دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 19:2
نویسنده عليرضا رضائي
|
دلشوره دارم ، من نباشم زود می میرم شال و لباس ماتمم را میکنم بر تن ما که گدای روضه های جمع عشاقیم پیراهنم را مادرت داده قبولم کن حال خرابم را ببین روضه طلب دارم پرچم ، کتیبه ، شال مشکی ، حال بی تابی حالا شده غصه برایم اشک میخواهم من با نیابت از پدر ، پیش تو می آیم در روضه ی عبدلله آقا ، رفت بابایم او تشنه بود و تشنگی بُرده اَمانَش را او خواند در گوشم که اکبر اربعأ اربا شد
+ تاریخ دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 19:2
نویسنده عليرضا رضائي
|
از آسمان پر ستاره ی قلبم عبور کرد یک کهکشان ، پر از ستاره ی دنباله دار هم یک قطعه از بهشت خدا در زمین خشک آن قطعه را خدا برای کریم آفریده است صد سال می شود که ضریحت خراب شد قلب زمین هر آینه می ریخت بعد آن آقا دوشنبه مادرتان میهمان توست یک اربعین اگر که پیاده مسافرم
+ تاریخ دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 13:13
نویسنده عليرضا رضائي
|
غارت شدست خاک پر از یاد یاسمن آنجا چهار قرص قمر منجلی شده با بغض آل علی سمت خاک عشق تصویری از چهار امام جلیل بود با قربتی که داشت امام رئوف ما با خاک شد یکی همه صحن شما چرا این نیست آرزو به خدا میشود یقین صحنی برای مادرمان دست و پا کنیم یک گنبد قشنگ به صحن امام عشق باید به پیش حضرت دلها به پا کنیم شیخ الائمه گفت که نوحو فقط حسین آخر چراغ را به بقیعت می آورم #علیرضا_رضائی
+ تاریخ یکشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 16:41
نویسنده عليرضا رضائي
|
باران دوباره جوشش خود را شروع کرد سیل آمد و دو مرتبه طوفان درست کرد یک روضه طاقت و صبر دلش ربود با یاد کوه صبر دگر طاقتی نداشت یک کودکی ز نسل حسن بین قتل گاه قاسم جوان کرببلا بود پور مجتبی اصغر که قصد جنگ دگر با کسی نداشت آخر عروس فاطمه از غصه سوخته حیدر ترین علی به کرببلا خاتم حسین خون سرش به صورت اسب آن زمان که ریخت بابا حسین طاقت این صحنه را نداشت در قحط آب ، مشک به دست عمو رسید سقا که رفت علقمه قلب حرم گرفت آنگاه یک عمود به فرق عمو زدند تیری سه شعبه سینه ی ارباب را درید در ظهر واقعه سر ارباب بی کفن
+ تاریخ یکشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 1:13
نویسنده عليرضا رضائي
|
اطلاق عشق غیر شما باطل ُحرام در زیر سایه سار شما رشد کرده ام ایوان طلا نگو که بهشتی مجسم است ما را به نوکری شما شهره کرده اند با دوستان رحیمی و با دشمنان غیور بابای خاک هستی محبوب فاطمه شأنت بلند مرتبه تر از هر آنچه هست
+ تاریخ شنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 21:45
نویسنده عليرضا رضائي
|
دلتنگم از قدیم ، دل از دست داده ام در دوره ای که رنگ خزان می شود دلم من شکوه دارم از خدا ز نبود شما ولی کارم سه شنبه ها ز فراقت گلایه است باید برای دیدن تو چشم دل گشود دستی ز مهربانی خود بر سرم بکش من عاقبت بخیر دعاهای مادرم هر روز من شده به دعای فرج تمام
+ تاریخ جمعه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 23:1
نویسنده عليرضا رضائي
|
این قلب ما برای شما باز می تپد _این سینه وقف ماتمِ تان گشته روز و شب هر لحظه شوق رسیدن به روضه ها _یعنی حسین عاشقِ مان کرده روز و شب تلقین نخوان به پیکر من ذکر او بگو _غیر از غمت حسین نداریم روز و شب این پیروهن کفن بشود بر جنازه ام _در باورم به غیر شما نیست روز و شب
+ تاریخ جمعه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 17:2
نویسنده عليرضا رضائي
|
ما دلخوشیم به یاد شما حسین اصلاً به غیر یاد شما نیست در سرم ما را کسی نمی خرد آقا نگاه کن مادر همین که داد مرا شیر بعد از آن بر سینه مهر افتخار زدم من برای تو این چشمها کویر شده وقت بارش است دارد دوباره بانگ شما می رسد بگوش دارم درون قلب خودم عکس گنبدت هر روز روز توست و هر ماه ماه تو
+ تاریخ جمعه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 14:43
نویسنده عليرضا رضائي
|
امشب دوباره گریه برای تو میکنم کابوس ظالمان ستمگر شوم پدر جانباز جنگ تن به تنه با سیاهیم ترس از هجوم زجر شده فکر هر شبم من را به عمه بسته و زنجیر کرده اند دختر به خنده های پدر فخر میکند در مجلس یزید سرت را درون تشت بر یک طبق مقابل من یک سر آمده بابا چرا گلوی شما نامرطب است حالا که آمدی غم من را درست کن
+ تاریخ پنجشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 15:51
نویسنده عليرضا رضائي
|
آقا به مرحمت دل ما را جلا بده با دیده ی ترم وسط روضه آمده این اشکها ز کوثر و تسنیم میرسد آشوب گشته قلب من از دور بودنت شاید که دور باشم از اینجا ز مرقدت آقا عراق و بعد مسافت دلم گرفت چای عراقی و حلبیکم چه میکند در پیش حضرت مشکل گشا یتان
+ تاریخ پنجشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 13:50
نویسنده عليرضا رضائي
|
ما بی سر و سامان و پریشان نگاریم در روز ازل خواست خدا عهد بگیرد نادیده دل از ما ببری حضرت دلبر الحق که امیری به دو عالم شه والا کاری که تو کردی به دلم هیچ نکرده شاهی به تو آید و غلامی به غلامت این قلب ، ترک خورده فدای سرت آقا ای سایه ات آقا به سرم معنی عزت #علیرضا_رضائی
+ تاریخ چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 22:57
نویسنده عليرضا رضائي
|
آقا به التماس چشم من امروز چاره کن تنها امید دیده ی من گریه بر شماست در روضه ی شما به خدا می رسد دلم اینجا بهشت نه به یقین خاک کربلاست ما که گدای هر شب و روز شما شدیم تو شاه عالمی و همه عاشقان فدات من وقت مرگ منتظر یک دقیقه ام در روز حشر دلخوشی ام دیدن شماست
+ تاریخ چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 20:9
نویسنده عليرضا رضائي
|
ین شعر ها برای تو مرهم نمی شود اشک جبین به زخم تو مرهم نمی شود با سینه ای که خرد شده زیر دست و پا خاتم ترک ترک شده مرهم نمی شود مُنّوُ علیه گفتی و دیدی سر علی از گردنش جدا شد و مرهم نمی شود عباس رفت که دریا بیاورد تیری به مشک خورد که مرهم نمی شود ناگاه یک عمود به روی سرش نشست این ضربه ی عمود که مرهم نمی شود حلمن معین به روی لبش بود شاه دین تیری به سینه اش نشست که مرهم نمی شود #علیرضا_رضائی
+ تاریخ دوشنبه بیستم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 16:18
نویسنده عليرضا رضائي
|
شکوه قصهی تو از قدیم مشهور است سواد آینه ها در خور شما هم نیست تمام نکته ی درس آن زمان که من خواندم کجا سراغ تو گیرم کدام مکتب را برای نام شما هر چه را که من خواندم شعار درس معلم بروی تخته سیاه توقع از من و امسال من نباید داشت
+ تاریخ یکشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 15:41
نویسنده عليرضا رضائي
|
شاید برای آمدن اصلاً عجیب نیست اسمش شبیه خود خبر از صد بلا دهد پنجاه و چند سال گذشت و بدون تو وقتی که داد مادرمان بعد مرگ خود تو شاه هستی و پدرم شاه عالمین اصلاً بیا بریم به سمت پدر بزرگ کاری که می کند این خاک دوری است
+ تاریخ یکشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 15:35
نویسنده عليرضا رضائي
|
کار با دست شما راه بیفتد خوب است تو که بابای منی و تو امیر دوسرا هر کجا خورده زمین طفلک بیچاره ی من کم ما و کرم شاه جهان ما را بس همهی ملک زمین زیر سم اسب شما هر که با آل علی خورده حسابی دارد سند حب شما مادر ما می باشد نخورد آتش عقبا به محبان شما این که خیبر شده با دست شما کنده ز جا نام یا فاطمه بَستی به سرت مولا جان شاهد مدعیم شام عروسی شماست ساعت حشر بدستش که بگیرد زهرا کار از کار گذشته که چنین می گویم
+ تاریخ یکشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 15:28
نویسنده عليرضا رضائي
|
دورم ز بارگاه شما گریه می کنم باور نمی کنم که نرفتم زیارتت من را ببر حرم تو به جان رقیه ات آقا برات کرببلا دست زینب است
غارت شدست پیرهنت ظهر واقعه از تشنگی عقیق یمن شد ترک ترک
+ تاریخ یکشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 11:0
نویسنده عليرضا رضائي
|
نمک سفره ی ما با غم تان گشتِ عجین جیره خوارایم سر سفرهُ پر برکتتان تو شفاعت بکنی یا نکنی پیش خدا در هر خانه که رفتم همه جا ترد شدم دست من را تو گرفتی ز عنایات خودت با کلاف نخ خود آمده ام در بازار #علیرضا_رضائی
+ تاریخ شنبه هجدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 17:8
نویسنده عليرضا رضائي
|
شب شد سکوت بستر خود را دوباره چید با خاطرات درهم و با کوهی از امید تصویر های گنگ و خیالی درون خواب حوای قصه ها که پر از شور عشق بود تا سیب را درون دهانش گذاشت دید ناگاه گریه کرد و امانش بریده شد با التماس رو به خدا کرد و بعد از آن ناگه سپیدی آمد و شب رفت و روز شد
+ تاریخ جمعه هفدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 21:55
نویسنده عليرضا رضائي
|
|
|