مردانه آمدم که نگویند یک زنم / اما زنانه بر بدنت گریه می کنم

روی کبود و دست پر از زخم و چشم تار
این بهترین سند که منم بی قرار یار

اشکی که می چکد به روی صورتم پدر
با ضرب شصت زجر شده مهر افتخار

این چوب خیزران نه فقط برلبت نشست
خورد و شکست این دهنم را به اقتدار

اما نه گریه ای نه شکایت به عمه ها
این است مزد کودک تو موقع فرار

این که توان به دست ندارم ببخش تو
عمه نبود و بست رهم را به انزجار

دندان شیریم که شکسته ببین پدر
یک نا نجیب پست نشانده است انکسار
#علیرضا_رضائی

 

 

+ تاریخ  پنجشنبه سی ام اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 16:2 نویسنده  عليرضا رضائي |

چایی روضه ی تان جرم جهان می‌ریزند
قلقلش نعره زنان عشق به جان می‌ریزند

چشم نوکر به عطا و کرم ارباب است
وصف محبوبیتش روی دهان می ریزد

او حساب همه آوارگیم را دارد
با حسابش همه جا لطف به عیان می ریزد

ما که از کوچه ی محبوب شما میگذریم
سینه چاکیم که قندت به دهان میریزد

وهب از فرط علاقه به شما حیران شد
حب و دین را به نگاه تو به جان می ریزد

مُهرِمان گَشت به یادت ، دمی از خاک بهشت
این چه بوئیست که خاکت به دهان میریزد

بوی سیب است که از کر ببلا  می آید
به گمان بوی حبیب است به جان می ریزد

همه کفار به دور بدنت جمع شدند
ناله ی وای پسر ، از چه دهان می ریزد

#علیرضا_رضائی

 

+ تاریخ  پنجشنبه سی ام اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 16:1 نویسنده  عليرضا رضائي |

ای حضرت سقا ، لب اصغر شده خونی
از بس که لبش خشک شده نیست توانی

آبی برسان حضرت آب آور خیمه
تا ماهی این قوم نیفتد به تلظی

تو قرص قمر ماه ترین ثانی حیدر
تو قوت بازوی شهنشاه جهانی

یک دخترکی آمده و مشک بدوشش
دارد سر خواهش به تو که آب رسانی

ارباب اجازت دهد از بهر سقایت
تا آب به این دخترکان را تو رسانی

رفتی به سر علقمه تا مشک خودت را
بر آن خنکای دل علقم بنشانی

در راه چه شد بازوی آب آورت عباس
این مشک نشد تا  که به خیمه برسانی

اصلأ به خدا آب حرام است به خیمه
ما آب بدون تو ، چه خوابی و خیالی

آن وقت که خورشید به یک ضربه فرو ریخت
بر صورت ما  رخت اسارت بِنشاندی
#علیرضا_رضائی

 

 

 

+ تاریخ  پنجشنبه سی ام اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 14:59 نویسنده  عليرضا رضائي |

من وضو ساخته ام نام تو را بنویسم
شاه شمشاد قدان نام تو را بنویسم

من مسلمان شده ی دست امام حسنم
بر تمام دو جهان نام تو را بنویسم

زور بازوی شما را نتوان وصف کنیم
بر روی ناقه ی فتنه به طلا  بنویسم

نان ما را ز کرامت تو تفضل کردی
تو بگو از کرمت شاه چه ها بنویسم

در این خانه نشین جمع شده مشتریان
نام زیبای شما را به جهان بنویسم

حاتم از وصف کرامات شما خسته شده
وجه تکریم شما را به کجا بنویسم

مشهد و قم که شلوغ است ولی آقا جان
از حریمی که شده خاکِ شما بنویسم

میروم کرببلا و نجف و خانه ی دوست
در ضریحی که خیال است به دل بنویسم

پسر اول مولا شه پر جود و کرم
قسمتم کن شب جمعه حرمت بنویسم

مادری هستی و محبوب ترین پیش بتول
رازداری تو را پیش پدر بنویسم

تا که وارد شدی از کوچه به سمت خانه
مادری گفت بنیه و دگر ننویسم
#علیرضا_رضائی

+ تاریخ  چهارشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 19:47 نویسنده  عليرضا رضائي |

امید این دل من روی جز تو تکیه گاهی نیست
و جز به یاری تو بر دلم پناهی نیست

خراب بوده ام اما تو روشنی بخشی
طبیب این من بیمار ، بی تو یاری نیست

سه شنبه تا به سه شنبه برای آمدنت
شدم مسافر این شهر جز تو کاری نیست

مگر خود تو نگفتی برای آمدنت
دعا کنیم که جز آن چراغ راهی نیست

همین که آمدی آقای ما شوی خوب است
ولی چگونه صبر کنم من نگو که کافی نیست

به کنج میکده مست خمار هستم من
مگر که راه بجز راه تو تباهی نیست؟؟؟

به کودکیِ خودم مادرم فقط می گفت
بدون حضرت خورشید راه تاریکی ست

چگونه صبح کنم من تمام شبها را
بدون روی تو آقا مسیر گمراهی ست
#علیرضا_رضائی

 

+ تاریخ  چهارشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 19:23 نویسنده  عليرضا رضائي |

اینجا درون خیمه به خواهر نظاره کن
آشفته گشته ام تو به من یک اشاره کن

کابوس دوری تو مرا می کشد حسین
فکری به حال و روز من پر شراره کن

آرام تر برو که ببینم تو را حسین
تنها ترین امیر دوعالم نظاره کن

اینها برای کشتن تو صف کشیده اند
آقا دعا برای قاتل خود را خلاصه کن

پیراهنی که مادرمان داده بحر تو
بر تن بکن دوباره ولی پاره پاره کن

قلبم ترک ترک شده دیکر برای تو
رحمی کن و برای دلم باز چاره کن

پنجاه و چند سال کنار تو بوده ام
حالا سر بریده ی خود را بهانه کن

باشد قبول زینب تو بی تو می رود
سیلی بروی صورت من را تو چاره کن

بر روی ناقه بی کس و تنها و مضطرم
فرزند مرتضی تو به حالم نظاره کن

در شام روی بام به من سنگ می زدند
زخم به روی صورت من را شماره کن

#علیرضا_رضائی

 

 

 

+ تاریخ  چهارشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 17:41 نویسنده  عليرضا رضائي |


شاید شبیهِ  رودَمُ در دل طلاطمی دارم
درون این دل خود شور مبهمی دارم

کمی نشسته به گل ، یا شده کِدر این دل
چه حس و حال عجیبی به ساحالی دارم

نه موج دارم و نه حال اوج تا ساحل
شبیه برکه ی مسکوت خستگی دارم

کجاست قایق پهلو گرفته ات بانو
هنوز شوق رسیدن به ساحالی دارم

به باد گفته ام امشب بلند تر بوزد
به بادبان شما تا که منزلی دارم

تو سیب سرخ منی و نشسته ای در آب
برای مزه ی تو بر لبم دمی دارم
#علیرضا_رضائی

 

+ تاریخ  دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 19:6 نویسنده  عليرضا رضائي |

زمان واقعه وقتی که شد در این گودال
سر عزیز خدا شد جدا در این گودال

عصا زنان دوسه تا پیر مرد می‌رفتند
برای عرض ارادت به سمت این گودال

سنان نیزه به دست و یکی دو چله ی تیر
نشست سمت شما و کنار این گودال

شلوغ بود و هیاهو یکی نفس میزد
که کار خود بکند گوشه ای در این گودال

و خنجری که نبرید حنجر پاکت
که پشت ُ رو بکند پیکرت  در این گودال

سر عزیز خدا را به رأس نی زده اند
تنش حصیر شود زیر سم در این گودال

عقیله ی عرب  آمد پی برادر خویش
و ریخت خاک بیابان به صورت گودال

نشد که زود بیاید ، نشد بپوشاند
تن عزیز برادر به زیر این گودال

غنیمتی که نمانده و نیست انگشتر
تنی که نیست سری بر رویش در این گودال

و گفت مادر او بین این همه جنجال
حسین جان چه شده عاقبت در این گودال

هنوز داشت رمق ناگهان به او گفتند
هجوم سمت خیام است دور از این گودال

و تکه کرد به یک نیزه ی شکسته حسین
که من هنوز نمردم میان این گودال
#علیرضا_رضائی

 

 

+ تاریخ  دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 19:5 نویسنده  عليرضا رضائي |

دست ما را که گرفتید رهایش نکنید
از عطا و کرم خویش جدایش نکنید

ساحل چشم مرا بیش تر از پیش کنید
ساقی چشم مرا دور ز فیضش نکنید

دست در دست شما راهی هیئتت گشتیم
کودک مدرسه را دور ز عشقش نکنید

درس ما حب امیر دوسرا ارباب است
مهربان دست مرا زود رهایش نکنید

سید اهل جوانان بهشتی ارباب
پیش مردم چه کنم تا که جدایش نکنید

بارش رحمت حقی به سر ما ارباب
رحمتت را ز سر بنده خرابش نکنید
#علیرضا_رضائی

 

 

+ تاریخ  دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 19:5 نویسنده  عليرضا رضائي |

غُصه پیش است از اینکه به زبانم آید
کار من نیست که این چشم به کارم آید

از پس درد به خود خسته و دل مرده شدم
مرگ ، هم نیست که از عشق به دادم آید

سالها می خورم و خانه ی حزنم شده درد
این چه حالیست که با غصه سراغم آید

کار ما بی خردان نیست که تنها باشیم
پاسخ از حضرت محبوب به کارم آید

 هرچه رند است بگوید که نزن فال سیاه
شد دخان چشم ترم تا که به یادم آید

این نه دردیست که با خود ببرد از من هوش
دست پر برکت زهراست به کارم آید
#علیرضا_رضائی

 

+ تاریخ  دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 19:3 نویسنده  عليرضا رضائي |

می رسد نغمه به عالم که محرم آمد
مادحین باز بخوانید که ماتم آمد

بوی اسپند رود از در هر خانه برون
ماه شب های عزای گل خاتم آمد

چایی و روضه ی این بزم محیا بکنید
عاشقان اشک بگیرید محرم آمد

بانگ چاووش بلند است بگوئید حسین
نغمه ی حضرت زهراست محرم آمد

این سیاهی و علم خورده به دیوار ولی
با عنایات شما هست که ماتم آمد

دست ما را برسانید ، حسینیهٔ تان
این گدا هست که در بزم محرم آمد

کافِه یِ خلق شده باز چنان آلوده
تا که بر چشم سیاهم نمی از غم آمد

سایه ی لطف شما از سر ما کم نشود
دست ما را که گرفتید محرم آمد

جرم ما پیش تر از پیش ولی لطف شما
چشم گریان شده ای هست که با غم آمد

روز محشر همه گریان و لبم خنده کنان
دست زهراست که روزی محرم آمد
#علیرضا_رضائی

 

 

+ تاریخ  دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 19:2 نویسنده  عليرضا رضائي |

دلشوره دارم ، من نباشم زود می میرم
بر تن اگر سینه نکوبم زود می میرم

شال و لباس ماتمم را میکنم بر تن
اینجا اگر روضه نباشد زود می میرم

ما که گدای روضه های جمع عشاقیم
می خانه خالی گر بیفتد زود می میرم

پیراهنم را مادرت داده قبولم کن
تشنه ، شب هفتم نباشم زود می میرم

حال خرابم را ببین روضه طلب دارم
اشکم نیاید روی صورت زود می میرم

پرچم ، کتیبه ، شال مشکی ، حال بی تابی
از من نگیری روزیم را زود می میرم

حالا شده غصه برایم اشک میخواهم
چایی اگر از تو نگیرم زود می میرم

من با نیابت از پدر ، پیش تو می آیم
دستش نگیری در قیامت زود می میرم

در روضه ی عبدلله آقا ، رفت بابایم
آقا یتیمم ، مثل قاسم زود می میرم

او تشنه بود و تشنگی بُرده اَمانَش را
آب از دو دست تو نگیرد زود می میرم

او خواند در گوشم که اکبر اربعأ اربا  شد
آقا نباشم روز هشتم زود می میرم
#علیرضا_رضائی

 

 

 

+ تاریخ  دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 19:2 نویسنده  عليرضا رضائي |

از آسمان پر  ستاره ی قلبم عبور کرد
یک چلچراغ داخل صحنت ظهور کرد

یک کهکشان ، پر از ستاره ی دنباله دار هم
در پرتو بقیع تو آقا عبور کرد

یک قطعه از بهشت خدا در زمین خشک
آنجا خدا برای دلم جفت و جور کرد

آن قطعه را خدا برای کریم آفریده است
از تربتش دو مرتبه برکت ظهور کرد

صد سال می شود که ضریحت خراب شد
اصحاب فیل سمت حریمت عبور کرد

قلب زمین هر آینه می ریخت بعد آن
یک روضه ای به سمت بقیعت ظهور کرد

آقا دوشنبه مادرتان میهمان توست
باید گلاب و آینه را جفت و جور کرد

یک اربعین اگر که پیاده مسافرم
این مرحمت ز دست کریمت ظهور کرد
#علیرضا_رضائی

 

+ تاریخ  دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 13:13 نویسنده  عليرضا رضائي |

غارت شدست خاک پر از یاد یاسمن
چنگال خود کشیده به بیداد اهرمن

آنجا چهار قرص قمر منجلی شده
آنجا بهشت شده ، دیدنی شده

با بغض آل علی سمت خاک عشق
رفتند روبهان سقیفه به خاک عشق

تصویری از چهار امام جلیل بود
صحنی بزرگ بود و نگینی جمیل بود

با قربتی که داشت امام رئوف ما
صحنش شبیح صحن امام عطوف ما

با خاک شد یکی همه صحن شما چرا
حتی نبود شمع و چراغی ولی چرا

این نیست آرزو به خدا میشود یقین
در صحن مجتبی دم قاسم شود نگین

صحنی برای مادرمان دست و پا کنیم
باب العلی برای حیاطش بنا کنیم

یک گنبد قشنگ به صحن امام عشق
پر از دعای خمس عشر از امام عشق

باید به پیش حضرت دلها به پا کنیم
کرسی درس معرفت اش را  بنا کنیم

شیخ الائمه گفت که نوحو فقط حسین
ذکر مدام سینه زنی تان فقط حسین

آخر چراغ را به بقیعت می آورم
تاریکی بقیع  تو را سر می آورم

#علیرضا_رضائی

 

 

+ تاریخ  یکشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 16:41 نویسنده  عليرضا رضائي |

باران دوباره جوشش خود را شروع کرد
از ابر بیقرارِ دو چشمش شروع کرد

سیل آمد و دو مرتبه طوفان درست کرد
با نام بی کفن غم عظما شروع کرد

یک روضه طاقت و صبر دلش ربود
تاول به پای دخترکی غم شروع کرد

با یاد کوه صبر دگر طاقتی نداشت
زینب علی شد و اسدلله شروع کرد

یک کودکی ز نسل حسن بین قتل گاه
حامی دین شد و غم ما را شروع کرد

قاسم جوان کرببلا بود پور مجتبی
از سم اسب طرح حصیری  شروع کرد

اصغر که قصد جنگ دگر با کسی نداشت
شش ماهه بود و حرمله جنگی شروع کرد

آخر عروس فاطمه از غصه سوخته
بانو رباب گریه ی خود را شروع کرد

حیدر ترین علی به کرببلا خاتم حسین
کام پدر به لب گرفت و جهادی شروع کرد

خون سرش به صورت اسب آن زمان که ریخت
شد قطعه قطعه پیکر و زینب شروع کرد

بابا حسین طاقت این صحنه را نداشت
دستی به سر گرفته و آهی شروع کرد

در قحط آب ، مشک به دست عمو رسید
با اضطراب خواهش خود را شروع کرد

سقا که رفت علقمه قلب حرم گرفت
تیری به چشم خورد و سیاهی شروع کرد

آنگاه یک عمود به فرق عمو زدند
تیری به مشک ، گریه از آنجا شروع کرد

تیری سه شعبه سینه ی ارباب را درید
خون حرکتش به سمت گلو را شروع کرد

در ظهر واقعه سر ارباب بی کفن
بر روی نیزه رفت و عزا را شروع کرد


قرآن نخوان که بر دهنت چوب می زنند
سر روی تشت ، کار خودش را شروع کرد
#علیرضا_رضائی

 

 

+ تاریخ  یکشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 1:13 نویسنده  عليرضا رضائي |

اطلاق عشق غیر شما باطل ُحرام
معنی بهترین ترانه‌ی کامل و مستدام

در زیر سایه سار شما رشد کرده ام
دارد اگر سری ز سرا  سائل احترام

ایوان طلا نگو که بهشتی مجسم است
رزق تمام خلق دهد عادل کرام

ما را به نوکری شما شهره کرده اند
این است افتخار که شد حاصل دوام

با دوستان رحیمی و با دشمنان غیور
مخصوص ذوالفقار تویی عادل المقام

بابای خاک هستی محبوب فاطمه
حلال مشکلات و مسائل علی الدوام

شأنت بلند مرتبه تر از هر آنچه هست
زیبا ترین صفات خدا کامل تمام
#علیرضا_رضائی

+ تاریخ  شنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 21:45 نویسنده  عليرضا رضائي |

دلتنگم از قدیم ، دل از دست داده ام
تنها تر از همیشه ، به پایت فتاده ام

در دوره ای که رنگ خزان می شود دلم
تنها به لطف مرحمت ات ایستاده ام

من شکوه دارم از خدا ز نبود شما ولی
عیب از من است که لایق نبوده ام

کارم سه شنبه ها ز فراقت گلایه است
از این دل خراب ، دل از دست داده ام

باید برای دیدن تو چشم دل گشود
چشم سرم به یاد تو از دست داده ام

دستی ز مهربانی خود بر سرم بکش
با دست خالیم به وصالت رسیده ام

من عاقبت بخیر دعاهای مادرم
با یاد مادر تو به اینجا رسیده ام

هر روز من شده به دعای فرج تمام
با نام حضرتت به تعالی رسیده ام
#علیرضا_رضائی

 

+ تاریخ  جمعه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 23:1 نویسنده  عليرضا رضائي |

این قلب ما برای شما باز می تپد
با گریه بر تمام تنت باز می تپد
دلتنگ روضه های شما میشوم حسین
آری دلم برای کربُ بَلا  باز می تپد

_این سینه وقف ماتمِ تان گشته روز و شب

هر لحظه شوق رسیدن به روضه ها
آواره کرده باز مرا بین روضه ها
حیران شدم قبول کن از من که یا حسین
تشییع پیکرم بشود بین روضه ها

_یعنی حسین عاشقِ مان کرده روز و شب

تلقین نخوان به پیکر من ذکر او بگو
از زخم های پیکر شاه جهان بگو
اصلاً نماز من بشود ذکر شور و شین
اصلاً حسین را تو فقط پشت هم بگو

_غیر از غمت حسین نداریم روز و شب

این پیروهن کفن بشود بر جنازه ام
فرو الی الحسین شود راه چاره ام
در روز حشر ما به همین ذکر دلخوشیم
سینه زن مداوم شب‌های جمعه ام

_در باورم به غیر شما نیست روز و شب
#علیرضا_رضائی

 

+ تاریخ  جمعه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 17:2 نویسنده  عليرضا رضائي |

ما دلخوشیم به یاد شما  حسین
سینه زنیم به ذکر شما حسین

اصلاً به غیر یاد شما نیست در سرم
زیبا ترین بهانه ی دلهای ما حسین

ما را کسی نمی خرد آقا نگاه کن
ما بنده زاده ایم برای شما حسین

مادر همین که داد مرا شیر بعد از آن
نام تو را به گوش دلم خواند یا حسین

بر سینه مهر افتخار زدم من برای تو
آری قبول کن کم ما را شما حسین

این چشمها کویر شده وقت بارش است
باید بجوشد از سر لطف شما حسین

دارد دوباره بانگ شما می رسد بگوش
حی علی العزا به عزای شما حسین

دارم درون قلب خودم عکس گنبدت
این عکس جنت است عزیز خدا حسین

هر روز روز توست و هر ماه ماه تو
هر روز ذکرتوست فدای شما حسین
#علیرضا_رضائی

+ تاریخ  جمعه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 14:43 نویسنده  عليرضا رضائي |

امشب دوباره گریه برای تو میکنم
کاخ ستم خرابه از این گریه میکنم

کابوس ظالمان ستمگر شوم پدر
از بس برای دیدن تو گریه میکنم

جانباز جنگ تن به تنه با سیاهیم
از درد زخم صورت خود گریه میکنم

ترس از هجوم زجر شده فکر هر شبم
از ترس حرمله همه جا گریه میکنم

من را به عمه بسته و زنجیر کرده اند
در زیر چادرش به خدا گریه میکنم

دختر به خنده های پدر فخر میکند
دندان تو شکسته چنین گریه میکنم

در مجلس یزید سرت را درون تشت
با چوب بر لبت زد و من گریه میکنم

بر یک طبق مقابل من یک سر آمده
با دیدن سر بدون تنت گریه میکنم

بابا چرا گلوی شما نامرطب است
از ضربه های روی گلو گریه میکنم

حالا که آمدی غم من را درست کن
از دوری دو باره ی تو گریه می کنم
#علیرضا_رضائی

 

 

+ تاریخ  پنجشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 15:51 نویسنده  عليرضا رضائي |

آقا به مرحمت دل ما را جلا بده
یعنی به دست خود دل ما را صفا بده

با دیده ی ترم وسط روضه آمده
آقا برات یک سفر کربلا بده

این اشکها ز کوثر و تسنیم می‌رسد
با التماس اشک ،  تو قلبم جلا بده

آشوب گشته قلب من از دور بودنت
راهی بکن مرا و به من کربلا بده

شاید که دور باشم از اینجا ز مرقدت
با یک سلام سمت تو دل را صفا بده

آقا عراق و بعد مسافت دلم گرفت
یک اربعین زیارت پائین پا بده

چای عراقی و حلبیکم چه میکند
مستی برای این شب جمعه به ما بده

در پیش حضرت مشکل گشا یتان
هر چه مریض آمده آنجا شفا بده
#علیرضا_رضائی

+ تاریخ  پنجشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 13:50 نویسنده  عليرضا رضائي |

ما بی سر و سامان و پریشان  نگاریم
یعنی زِ ازل عاشق و شیدای نگاریم

در روز ازل خواست خدا عهد بگیرد
از عمق جگر ‌گفته که دیوانه ی یاریم

نادیده دل از ما ببری حضرت دلبر
ما در بدر‌ صُولَت زیبای بهاریم

الحق که امیری به دو عالم شه والا
ما عاشق آن صورت  زیبای نگاریم

کاری که تو کردی به دلم هیچ نکرده
دیوانه و مستِ خُمِ صَحبای نگاریم

شاهی به تو آید و غلامی به غلامت
ما خیل غلامان همه شیدای نگاریم

این قلب ، ترک خورده فدای سرت آقا
ما ساخته از خاک قدم‌های نگاریم

ای سایه ات آقا به سرم معنی عزت
ما چشم به دستان کریمانه ی یاریم

#علیرضا_رضائی

 

+ تاریخ  چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 22:57 نویسنده  عليرضا رضائي |

آقا به التماس چشم من امروز چاره کن
بی تاب و بی قرار شدم فکر چاره کن

تنها امید دیده ی من گریه بر شماست
مولا برای این دل بی چاره چاره کن

در روضه ی شما به خدا می رسد دلم
با رمز یا حسین ، به قلبم تو چاره کن

اینجا بهشت نه به یقین خاک کربلاست
این شور و شین را خودت آقا نظاره کن

ما که گدای هر شب و روز شما شدیم
در این لباس ، نوکر خود را نظاره کن

تو شاه عالمی و همه عاشقان فدات
در ذره پروری به گدایت اشاره کن

من وقت مرگ منتظر یک دقیقه ام
دست مرا بگیر و برایم تو چاره کن

در روز حشر دلخوشی ام دیدن شماست
ور نه بهشت را چه به ما ، یک اشاره کن


#علیرضا_رضائی

+ تاریخ  چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 20:9 نویسنده  عليرضا رضائي |

 

 

ین شعر ها برای تو مرهم نمی شود

اشک جبین به زخم تو مرهم نمی شود 

با سینه ای که خرد شده زیر دست و پا 

خاتم ترک ترک شده  مرهم نمی شود

  مُنّوُ علیه گفتی و دیدی سر علی 

از گردنش جدا شد و مرهم نمی شود

  عباس رفت  که دریا بیاورد 

تیری به مشک خورد که مرهم نمی شود 

ناگاه یک عمود به روی سرش نشست

این ضربه ی عمود که مرهم نمی شود

  حلمن معین به روی لبش بود شاه دین

تیری به سینه اش نشست که مرهم نمی شود 

#علیرضا_رضائی

+ تاریخ  دوشنبه بیستم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 16:18 نویسنده  عليرضا رضائي |

شکوه قصه‌ی تو از قدیم مشهور است
نگاه کودک این خانواده معصوم است

سواد آینه ها در خور شما هم نیست
چراغ مجلس اینجا چقدر محبوب است

تمام نکته ی درس آن زمان که من خواندم
به عشق روی شما تا همیشه مشهور است

کجا سراغ تو گیرم کدام مکتب را
تمام نکته ی درسم به عشق معطوف است

برای نام شما هر چه را که من خواندم
شکست و بی خردی بود این که معلوم است

شعار درس معلم بروی تخته سیاه
بیاد عشق شما درسمان چه محبوب است

توقع از من و امسال من نباید داشت
کلاس اول درسم چقدر معلوم است
#علیرضا_رضائی

 

+ تاریخ  یکشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 15:41 نویسنده  عليرضا رضائي |

شاید برای آمدن اصلاً عجیب نیست
این خاک آشناست و اصلاً عجیب نیست

اسمش شبیه خود خبر از صد بلا دهد
کاری که می کند به دل من عجیب نیست

پنجاه و چند سال گذشت و بدون تو
حتی نفس کشیدن بی تو عجیب نیست!!!

وقتی که داد مادرمان بعد مرگ خود
یک تکه پیرهن که بپوشی عجیب نیست

تو شاه هستی و پدرم شاه عالمین
با ماه آمدن دم صحرا عجیب نیست

اصلاً بیا بریم به سمت  پدر بزرگ
این نیزه ها برای تو آقا عجیب نیست

کاری که می کند این خاک دوری است
زینب اگر اسیر سلسله گردد عجیب نیست
#علیرضا_رضائی

 

 

+ تاریخ  یکشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 15:35 نویسنده  عليرضا رضائي |

کار با دست شما راه بیفتد خوب است
خواهشی طفل به بابا بکند آن خوب است

تو که بابای منی و تو امیر دوسرا
دست من را که بگیری ببری آن خوب است

هر کجا خورده زمین طفلک بیچاره ی من
وقت برخواستنش گفت علی جان خوب است

کم ما و کرم شاه جهان ما را بس
در کرم خانه ی تان نیست غریبی خوب است

همه‌ی ملک زمین زیر سم اسب شما
شد نشانی که کند فخر به عالم خوب است

هر که با آل علی خورده حسابی دارد
بکند رو بسوی مادر خود هم خوب است

سند حب شما مادر ما می باشد
هر که شد دشمنتان زود بمیرد خوب است

نخورد آتش عقبا به محبان شما
سایه ات در صف محشر به سر ما خوب است

این که خیبر شده با دست شما کنده ز جا
ذکر سربند شما وقت رشادت خوب است

نام یا فاطمه بَستی به سرت مولا جان
عاشق حضرت زهرا همه جا محبوب است

شاهد مدعیم شام عروسی شماست
بس که این همسرتان پیش خدا محبوب است

ساعت حشر بدستش که بگیرد زهرا
دست عباس شما را به شفاعت خوب است

کار از کار گذشته که چنین می گویم
موقع مرگ ببینم رخ تو محبوب است
#علیرضا_رضائی

 

 

 

+ تاریخ  یکشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 15:28 نویسنده  عليرضا رضائي |

دورم ز بارگاه شما گریه می کنم
از دوری حریم شما گریه می کنم

باور نمی کنم که نرفتم زیارتت
یک سال و نیم با غمتان گریه می کنم

من را ببر حرم تو به جان رقیه ات
دارم به یاد کرببلا گریه می کنم

آقا برات کرببلا دست زینب است
عمه مرا حرم نبرد گریه می کنم


در شهر شهره ام به غلامی مادرت
روزی من حرم نشود گریه می کنم

غارت شدست پیرهنت ظهر واقعه
آقا برای پیرهنت گریه می کنم

از تشنگی عقیق یمن شد ترک ترک
بر هر ترک به روی لبش گریه می کنم
#علیرضا_رضائی

 

 

+ تاریخ  یکشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 11:0 نویسنده  عليرضا رضائي |


طعم عشق است که بر این لب ما می ریزد
نام تو چیست که قند از لب ما می ریزد

نمک سفره ی ما با غم تان گشتِ عجین
قطره اشکی ست که بر صورت ما می ریزد

جیره خوارایم سر سفرهُ پر برکتتان
از سر انگشت شما آب بقا می ریزد

تو شفاعت بکنی یا نکنی پیش خدا
مهربانی ست که از چشم شما می ریزد

در هر خانه که رفتم همه جا ترد شدم
جز در خانه ی تو مهر و وفا می ریزد

دست من را تو گرفتی ز عنایات خودت
تو کرم کرده ای و کار گدا می گیرد

با کلاف نخ خود آمده ام در بازار
عاشقت از غم هجران به کجا بگریزد

#علیرضا_رضائی

 

+ تاریخ  شنبه هجدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 17:8 نویسنده  عليرضا رضائي |

شب شد سکوت بستر خود را دوباره چید
بر چشم خسته پرده‌ی آرامشی کشید

با خاطرات درهم و با کوهی از امید
در رختخواب اطلسی اش مرد پرکشید

تصویر های گنگ و خیالی درون خواب
از صورتی حبابی و بیمار می کشید

حوای قصه ها که پر از شور عشق بود
سیبی برای حضرت آدم دوباره چید

تا سیب را درون دهانش گذاشت دید
رانده شد از بهشت و درون زمین خزید

ناگاه گریه کرد و امانش بریده شد
از آن فریب پیرهنش را دریده دید

با التماس رو به خدا کرد و بعد از آن
توبه نمود و سر به به تمنای رب کشید

ناگه سپیدی آمد و شب رفت و روز شد
ممنون شد از سحر که سپیدی دوباره دید
#علیرضا_رضائی

 

+ تاریخ  جمعه هفدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 21:55 نویسنده  عليرضا رضائي |