مردانه آمدم که نگویند یک زنم / اما زنانه بر بدنت گریه می کنم


لطف است که با بودن تو نور به پا شد
امشب به دل اهل ولا شور به پا شد

زینب شده ای خانه‌ی موسی شده محشر
بر قلب رضا ولوله از حور به پا شد

تو آمده ای قم که کنی جلوه به ایران
صد شکر که با آمدنت سور به پا شد

در قم حرمت هست همان جلوه ی زهرا
زهرا ی رضا مهر تو با شور به پا شد

این جلوه گری ها همه از نور شما هست
با دست شما جلوه ای از شور به پا شد

در کشور ما رونق اگر هست دقیقاً
بر پایه‌ی احسان شما نور به پا شد

مشهد ملکوت است و قم معدن برکت
اینجاست که در کشور ما شور به پا شد

وصل است بر این چادرتان روزی مردم
با دست کریمت به جهان سور به پا شد

معنای بهشتی گل موسی به حقیقت
در وصف شما آیه ای از نور به پا شد

#علیرضا_رضائی

 

+ تاریخ  یکشنبه شانزدهم خرداد ۱۴۰۰ساعت 10:59 نویسنده  عليرضا رضائي |

یک دشت در مقابل تو قد کشیده است
دریا شدی و آب به سمتت رسیده است

سقا شدی که آب به خیمه بیاوری
این تشنگی امان حرم را بریده است

اینجا سکینه تشنگیش بیشتر شده
از تشنگی بدون تو از حال رفته است

ای سرو هاشمی مه زیبای فاطمی
یک دشت تا به من برسی سهم برده است

ای ماه بی نقاب به سمت عدو نرو
چشمان شور به چشم تو خورده است

این مشک را  رها کن و برگرد خیمه ات
تیری رها شده به نگاه تو خورده است

وای از عمود آهن و بغض سقیفه ها
رأست چرا شبیه پدر چاک خورده است

دست خدا چگونه قلم گشته دست تو
مادر برای روز جزا هدیه برده است

قدت رشید بوده ولی از چه کوچکی
این قوم از چه جسم تو را خورد کرده است

حالا برای حال دلم لحظه ای بگو
زهرای قد کمان به کنارت رسیده است

قدی کمان و صورت زخمی و مو سپید
با خس خس نفس به سراغت رسیده است
#علیرضا_رضائی

 

+ تاریخ  جمعه چهاردهم خرداد ۱۴۰۰ساعت 16:18 نویسنده  عليرضا رضائي |

وقتی جهاد گردن زن نیست در رهت
آورده ام دو نوگل زیبا به مقدمت

اینها به جای من همه جا تیغ می کشند
دارند مشق عشق به آن خاک مقدمت

من شیر را به عشق تو دادم به این دو گل
آماده اند تا که بمیرند در رهت

با جذبه ای ز حیدر و جعفر شده عجین
این نوگلان زینبی مهر پرورت

استاد رزمشان شده عباس و اکبرت
طوفان به پا کنند در این صبح محشرت

خواهر فدای مهر شما شیر مرتضی
جان علی اجازه بده بر دو نوکرت

اینها رجز به جعفر طیار خوانده اند
جنگی کنند مثل علی در مقابلت

دارم لباس رزم به تن جور میکنم
قربانی تو اند همین کم  به محضرت

دیدم که مثل باز شکاری شدی حسین
این کودکان من به فدای رقیه ات

بیرون نمی شوم ز درون تا که ننگرم
نا راحتی به صورت تو جان خواهرت

اصلأ برای اینکه کنم این دو را فدا
آورده ام که خوب ببینی  فدائیت

#علیرضا_رضائی

 

 

+ تاریخ  جمعه چهاردهم خرداد ۱۴۰۰ساعت 11:54 نویسنده  عليرضا رضائي |


خدا فهماند در عالم ولی الله دنیا کیست
و غیر از فاطمه هم کف او در دار دنیا کیست

خدا می خواست نور او چراغ جان ما باشد
چه کس بهتر از او تا بهترین بابای ما باشد

نبی مأمور ابلاغ همین دستور از رب شد
به امر حضرت داور پیمبر راوی رب شد

همین که دید احمد لحظه ی ابلاغ را فرمود
همه آرام آهسته خدا دستور را فرمود

همه آرام می گفتند با خود او چه می داند
مگر دستور بالا چیست احمد از چه می گوید

ملک بانگی زد ای احمد بگو دستور بالا را
تمام این رسالت را بگو دستور بالا را

همه دیدند بانگی آمد و حیدر نمایان شد
کنار دست پیغمبر علی مولا نمایان شد

نبی دست علی را می گرفت و رفت تا بالا
نشان شد قاب این صحنه همان جا رفت تا بالا

ملائک مست آن صحنه زمین در عالم بالا
خدا گرم تماشای زمین از عالم بالا

نبی گفتش علی مولاست بر هر عالم و آدم
علی نفس من و زهراست جان عالم و آدم

علی یعصوب دین و نقطه ی پرگار بر خلقت
علی معیار تقسیمِ بهشت و نار بر خلقت

منم شهری که علم آنجاست حیدر بابِ الله است
علی هارون و من موسی فقط او حجت الله است

شهادت می‌دهم حیدر فلک را نور می باشد
خدا در وصف او دارد دوباره نور می پاشد

علی با است بر قرآن ، همان قرآن که حیدر هست
و تفسیرش فقط کار یداللهی حیدر هست

همه دیدند زهرا خنده ای زد آسمان خندید
ولی الله زیبا شد فلک در آسمان خندید

برای بیعت از حیدر عزیز مصطفی آمد
چه تصویری شد آن لحظه عزیز مصطفی آمد

علی زیباشد و جوشید تا عشق پیمبر شد
پسر عم نبی امشب ولی عهد پیمبر شد

زمین میخواست تا اوجش کند پرواز آن لحظه
زمین غرق تحیر بود از سنگینی ابلاغ آن لحظه

فلانی و فلانی  خود خوری کردند آن لحظه
برای عرض تبریک آمدند نزدیک آن لحظه

تمام ذهن‌شان این بود ما بغض تو را داریم
تلافی میکنیم این لحظه ما بغض تو را داریم

در و دیوار یا کوچه گهی مسمار و دربی سرخ
شده با ضرب سیلی یا فدک بر روی تشتی  سرخ

و یا با کربلا و رأس پر خون و تنی زخمی
خلاصه میکنم روضه بمیرم بر تنی زخمی

دهانم بشکند در عید می‌خوانم کمی روضه
بمیرم بغض حیدر بود آغاز همین روضه

شروع ماجرای کربلا اینجا مشخص شد
سر بر روی نی زخم گلو اینجا مشخص شد

#علیرضا_رضائی

 

+ تاریخ  جمعه چهاردهم خرداد ۱۴۰۰ساعت 10:19 نویسنده  عليرضا رضائي |

صبح است بیا تا که ببینیم نگاهت
بی تو چه کنم باز بدون رخ ماهت

ای معنی هر صبح چراغ رخ خورشید
نور اضلی وصل به هر دانه ی مویت

جمعه شده و بی خبری ندبه گرفتیم
شاید که شود اشک خریدار نگاهت

ارباب قتیل العبرات است شما هم
جوئی شود این اشک که آید سر راهت

از معرفت ماست که تنها و غریبی
آقا نشد اینجا که بیائیم به کارت

پرونده ی ما می‌رسد هر هفته به دستت
ای وای اگر گریه شود سمت نگاهت

در سایه ی آن چشم شما روضه گرفتیم
این از برکات است که دادی به گدایت

با نیت تان روضه ی ارباب گرفتیم
شاید که خودت روضه بخوانی به کفایت
#علیرضا_رضائی

 

 

+ تاریخ  جمعه چهاردهم خرداد ۱۴۰۰ساعت 10:4 نویسنده  عليرضا رضائي |

بابا بگو چگونه سرت پر ز خون شده
رگهای گردنت ز چه رو جوی خون شده

این خون بروی این لبت از چه در آمده
دندان پیش روی تو از چه در آمده

بابا مگر خلیل شدی آتش از کجاست
خاکستر نشسته به موی تو از کجاست

این بوی نان نشانه ی جای امیر نیست
بابا تنور خانه که جای امیر نیست

در بین راه کاکل مویت چه شد پدر
این زخم های روی سرت از چه شد پدر

اصلاً ببین چه آمده بر حال و روز من
شب هم سیاه شد از حال و روز من

آخر بگو چه آمده با گونه های تو
این ضرب‌ِ چیست آمده بر گونه های تو

بابا دوباره سر به سر غم گذاشتی
بابای من قدم به دو چشمم گذاشتی

با درد پای پر ورمم راضیم پدر
اصلاً برای دلخوشیت راضیم پدر

اینجا کمی تو حرف بزن جان دخترت
قهری مگر تو با دل من جان دخترت

بابا شبیه مادر تو گشته ام درست
پهلو شکسته سینه پر از غصه ام درست

دستم گرفته عمه که من راه میروم
دارم شبیه مادر تو راه میروم

حالا که آمدی تو مرا با خودت ببر
دستم بگیر جان پدر با خودت ببر
#علیرضا_رضائی

 

 

+ تاریخ  چهارشنبه دوازدهم خرداد ۱۴۰۰ساعت 21:6 نویسنده  عليرضا رضائي |

پیر مردی که به لب داشته یک روضه ی سخت
قلب او سوخته بود است در آن روضه ی سخت

داغ در قلب خودش ریخته بود از سر حزن
سوز آن مانده به قلبش به لبش روضه ی سخت

روضه ی سیلی و مسمار و در و کوچه کم است
غم تنهایی عمه شده آن روضه ی سخت

اینکه یک مرد ببیند که ندارد یاور
این غمی هست که داغش بشود روضه ی سخت

سر جدت چه شده از چه به این روز افتاد
نکند باز هم اینجا بشود روضه ی سخت

نا مرتب شده از چه همه اعضای حسین
می شود حرکت اسبی به تنش روضه ی سخت

تن ناموس شما رخت اسارت کردند
صدقه دادن دشمن شده صد روضه ی سخت

عمه ات شیر زن دختر شاه نجف است
بین کفتار صفت هاست همین روضه ی سخت

کس به ناموس شما چشم جسارت نکند
عمه و گودی مقتل شده آن روضه ی سخت

نه لباس از تن تان رفت به غارت نه نگین
کربلا غارت سر بود که شد روضه ی سخت

جا نماز از چه کشیدند ز پاهای شما
این چه رسمی ست که تکرار شود روضه ی سخت

پیر هستی بگذارند عصا برداری
بی عصا روی زمین وای از آن روضه ی سخت

نه عبایی و نه عمامه بمیرم آقا
همه ی صحنه شود سمت شما روضه ی سخت

تشنه بودی و لبت پر ترک و خونی بود
اصغر و تشنگی و تیر شد آن روضه ی سخت

ای سواره تو نکش سمت خودت آقا را
پیر مرد است زمین می شود آن روضه ی سخت
#علیرضا_رضائی

+ تاریخ  چهارشنبه دوازدهم خرداد ۱۴۰۰ساعت 18:47 نویسنده  عليرضا رضائي |

دیدم که تشنگی لبت بیشتر شده
چشمان تو ز فرط عتش خیس تر شده

قنداقه ات گرفته تورا در بر خودش
مادر سیاهی دو لبت بیشتر شده

لبهای تو شده چو کویر پر از ترک
ضعفت چرا عزیز خدا بیشتر شده

داری دوباره گریه به این حال می کنی
مادر بمیرد از چه نفس سخت تر شده

عباس راهی است که آبی بیاورد
آب از همیشه خواستنش سخت تر شده

دیدم پدر که خیمه ی عباس را کشید
آهسته باش زندگی ات سخت تر شده

آخر چرا عزیز من اینگونه می کنی
لختی نکن شتاب نفس سخت تر شده

بابا بیامده که بگیرد تو را زمن
شاید که این دفعه کمکت بیشتر شده

بابا که آمده تو به او خنده ای بکن
حالش ز حال تو به خدا سخت تر شده

دیدم پدر به روی دست تو را برده آسمان
آن وضعیت برای پدر سخت تر شده

تیری زد و نشست به آن سرخی گلوت
وضعیت سر تو چه را سخت تر شده

خون تو را خدای جلی برده آسمان
از من قبول کن چقدر سخت تر شده

در پشت خیمه ها پدرت نبش قبر کرد
بیچاره مادرت چه کند سخت تر شده

وقت هجوم آنکه غنیمت نبرده بود
رأس تورا به نیزه زدو سخت تر شده

با موی سر گرفته سرت را به نیزه ای
آخر شکاف روی گلو  بیشتر شده

از این سر شکسته ی کوچک خدای من
هر لحظه انتقام علی بیشتر شده
#علیرضا_رضائی

 

+ تاریخ  چهارشنبه دوازدهم خرداد ۱۴۰۰ساعت 16:53 نویسنده  عليرضا رضائي |

داری بدون خواهر خود می روی حسین
از پیش چشم من به کجا می روی حسین

بغضی دوباره راه گلو بست و باز هم
شیرین ترین بهانه ی من می روی حسین

اصلاً بیا دوباره به سمت حرم رویم
بی من کجا به سمت بلا می روی حسین

قول و قرارمان نبود مگر تا زمان مرگ
داری به سمت مرگِ خودت می روی حسین

حالا که کار دست خودم نیست پس فقط
با بوسه ای به زیر گلو می روی حسین

بعد از تو من چکار کنم با نبودنت
ای بودِ من نگو که تو هم می روی حسین

این کودکان به عباس دل خوش اند
عباس نیست ، تو هم می روی حسین

من در درون خیمه همان مادر تو ام
داری بدون صحبت من می روی حسین

سرلشگر سپاه خیام تو یک زن است
کم کن شتاب ، باز کجا می روی حسین

اینجا به روی تل شده چشمم به سمت تو
آخر چرا مقابل من می روی حسین

دیدم که حرمله سر اصغر به دست داشت
با اشک چشم مادر او می روی حسین
#علیرضا_رضائی

+ تاریخ  چهارشنبه دوازدهم خرداد ۱۴۰۰ساعت 11:32 نویسنده  عليرضا رضائي |

سهمم دوباره گریه شده از فراغ تو
ای غایب از نظر غم ما و فراغ تو

این چشم من شده حائل ز دوریت
تو در میان مائی و گشتم سراغ تو

تا پرده های عیب ز چشمم نگشته دور
سهمم نمی شود رخ همچون چراغ تو

این جمعه ها همیشه به تکرار می رسند
باید درون روضه بگیرم سراغ تو

گفتی درون روضه ی عباس میرسی
آقا فدای این دل پر سوز و داغ تو

ای بانی محرم ارباب تشنه ام
دستم بگیر تا که بگیرم سراغ تو

 

+ تاریخ  دوشنبه دهم خرداد ۱۴۰۰ساعت 19:57 نویسنده  عليرضا رضائي |

و وقتی که شما سربند خود را باز می بندی
و رمز حضرت زهرا به لب را باز می خوانی

همانجا می شود تاریک میدان از رجز هایت
به نازم لحظه ای که سوره ی زلزال می خوانی

علی مخصوص زهرا بود و زهرا کف حیدر بود
به نازم که علی را جان پیغمبر تو می خوانی

تو بخشیدی به وقت نافله انگشتر خود را
کریمان اینچنین دانند معیار مسلمانی

علی معیار و میزان همه اعمال ما بوده
دقیقاً نقطه ی با است بر آیات قرآنی

دقیقاً عبدود آن لحظه می دانست حیدر کیست
قسم برلافتی ای که همانجا باز می خوانی

همه مبهوت و مات برق شمشیر علی هستند
به هر ضربه جدا می شد سر از افراد شیطانی

در خیبر ز جا شد کنده و حیدر نشد خسته
که او یار نبی باشد و شمشیرش چه طوفانی

ندیده کس علی زانو زده باشد زبانم لال
مگر در ماتم زهرا که سر بسته است میدانی

درون روضه ی کوچه امان و تاب رفتن نیست
برای شعر من هم روضه ی مادر تو می‌خوانی

قسم بر رشته های چادر مادر که خاکی شد
که ناموس علی در بین کوچه ... وای میدانی

توانم نیست تا وارد شوم در روضه ی مادر
به نعلینت قسم آقا تمام نوکرانت را خریداری

#علیرضا_رضائی

 

+ تاریخ  دوشنبه دهم خرداد ۱۴۰۰ساعت 7:59 نویسنده  عليرضا رضائي |

از روی تل  برای شما گریه میکنم
بر زخم های پیکر تو گریه میکنم

از این بریدگی سرت هم مشخص است
بر نامرتبی رگت  گریه میکنم

وقتی سرت بریده نشد از جلو حسین
بر ضربه های روی قفا گریه میکنم

ماندم چه شد که پیکر تو زیر و رو شده
بر ضربه های  روی تنت گریه میکنم

پیشانی ات شکسته چرا صحبتی بکن
بر لخته های در دهنت گریه میکنم

دیدم که پیرمرد به دستش عصا گرفت
بر جای آن عصا به تنت گریه میکنم

اینها همه ز بغض علی ضربه می‌زدند
دارم برای غربت تو گریه میکنم

یک بی حیا به نیزه زد و نیزه را فشرد
نیزه شکست در دهنت گریه میکنم

در ازدحام بود که دیدم لعین پست
بر سینه ات نشسته و من گریه میکنم

خنجر به دست بود و نشد تا جدا کند
بر جای بوسه های خودم گریه میکنم

با ضربه ای عزیز خدا زیر و رو شد و
بر ضربه ی دوازدهم گریه میکنم

طاقت به کف نماندُ دگر ای برادرم
از چشم هیز لشکریان گریه میکنم

آنجا درون گودی مقتل حسین من
از ضربه های سم به تنت گریه میکنم

دیدم که ساربان سر انگشت تو چه کرد
بر این لب ترک ترکت گریه میکنم

حتی به آن لباس تنت هم نکرده رحم
بر اشکهای مادر خود گریه میکنم

مردانه آمدم که نگویند یک زنم
اما زنانه بر بدنت گریه میکنم

دیدم که نیست دور و برم غیر حرمله
آنجا به یاد شیر خدا گریه میکنم

دستی بلند شد که زند چنگ بر زخم
بر آن نگاه ماه حرم گریه میکنم

دربین راه کعب نی و سیلی و کتک
آقا برای دخترکی گریه میکنم

تا شام پر بلا سر اصغر به نیزه بود
بر گریه های مادر او گریه میکنم

در مجلس یزید سرت روی تشت بود
از ضرب چوب بر دهنت گریه میکنم
#علیرضا_رضائی

+ تاریخ  یکشنبه نهم خرداد ۱۴۰۰ساعت 21:21 نویسنده  عليرضا رضائي |

اسم شما به روی لبم جور می شود
نوکر دوباره وصله ی ناجور می شود

من را خریده ای که نشستم به روضه ات
دستم جدا مکن که گدا کور می شود

بانی روضه ات همه جا مادر شماست
 دستم گرفته ای که دلم نور می شود

وقتی که نامتان به میان آمده وسط
گرما برای سردی جان جور می شود

کارم همیشه نوکریت بوده صبح و شام
  نوکر همیشه عاقبتش نور می شود

سنگم زنند در وسط کوچه کودکان
این بهترین بهاست که مأجور می شود

((گویند می نمی شود از راه گوش خورد))
مستی به نام  حضرتتان جور می شود

یا ایهاالعزیز تو را جان مادرت
در کیل ما بریز که دل نور می شود
#علیرضا_رضائی

+ تاریخ  یکشنبه نهم خرداد ۱۴۰۰ساعت 14:8 نویسنده  عليرضا رضائي |

آواره ام دوباره به هیئت به روضه ها
سردرگم نگاه شما بین کوچه ها

مشتاق تر به گریه به نوحه به شور و شین
دل داده ی لباس سیاهم به روضه ها

باز این چه شورش است دوباره به روی لب
من سینه میزنم همه شب بین روضه ها

دار الشفا شده همه شب ماتم شما
قلبم شفا گرفته دوباره به روضه ها

اینجا بهشت می شود از شور گریه ام
اینجاست چشمه ی همه ی سلسبیلها

هنگام توبه خوب گنهکار میخری
این نقد گریه است برای خرابها

دست توسلم شده دائم به روضه ات
این است حربه ی همه ی بی پناه ها

دائم برات کرببلا میدهی به خلق
از لطف فاطمه ست روزی ما بی پناه ها

دائم نگاه کرده ای از روی لطف خود
این از کرامت است بر این بی پناه ها
#علیرضا_رضائی

 

 

+ تاریخ  شنبه هشتم خرداد ۱۴۰۰ساعت 14:48 نویسنده  عليرضا رضائي |

دیدم که باز شدم غرق ماتمت
گریان زخمها و جراحات  پیکرت

دیدم که دیده باز تمنای اشک داشت
بر آن تنی که گشت جدا از قفا سرت

دیدم تمام عرض و سما گریه میکند
با ناله ای که داشت به لبهاش مادرت

شاید دوباره وصله ی ناجورتان شوم
بر آن تنی که رفت به تاراج پیکرت

ما تشنگان ماه محرم دم غروب
بر دیده اشک داشته باشیم از غمت

یک سال مانده ایم منتظر ماه ماتمت
این رزق ماست ، کم نشود از محرمت

دستی به شال ماتم و اشکی به دیده ها
روزی ماست وقف تو باشم به لشکرت

شکر خدا که در حرمت سینه می‌زنیم
بر سینه مهر افتخار نشسته است در غمت
#علیرضا_رضائی

 

+ تاریخ  جمعه هفتم خرداد ۱۴۰۰ساعت 17:57 نویسنده  عليرضا رضائي |

امشب دوباره روضه ی در بر قرار شد
آتش دوباره شعله زد و بر فراز شد

آن خانه ای که سوخت درش وقت واقعه
آتش زبانه میزد و در بی قرار شد

حالا دوباره روضه ی مادر درست شد
آتش گرفت خانه و جان بی قرار شد

یک پیر مرد پشت در خانه مانده بود
از ترس کودکان خودش بی قرار شد

با دست بسته داخل کوچه خدای من
شیخ الائمه خورد زمین بی قرار شد

دستی که رفت داخل موهای او کشید
آنجا به یاد عمه ی خود بی قرار شد

آبی نداد دشمن و از فرط تشنگی
لبها ترک ترک شد و دل بی قرار شد

شکر خدا که سر ز تن او جدا نشد
زینب چه دید کرببلا بی قرار شد

شکر خدا که بر بدنش سم نکوفتند
در کربلا تنی حریر شد و بی قرار شد

ما شیعیان ز مکتب تان خورده ایم نان
باید به پای درس شما بی قرار شد

این چشمها برای حسین است می چکد
با یاد روضه های شما بی قرار شد

شیخ الائمه گفت که نوحو علل حسین
باید برای نام شما بی قرار شد
#علیرضا_رضائی


 

+ تاریخ  جمعه هفتم خرداد ۱۴۰۰ساعت 17:37 نویسنده  عليرضا رضائي |

دختر تمام ناز خود را پیش بابا می کند
ناز نگاهش را فقط مخصوص بابا میکند

دختر همه طنازیش را جمع کرده باز هم
دلدادگی ها را فقط ، در پیش بابا میکند

خلخال ها  و گوشوار و زینتی را لحظه ای
وقتی که بابا می رسد ، آنجا محیا می کند

اما اگر مویی بسوزد ، عاقبت  در خیمه ها
هر طور گشته معجری ، روی سرش وا میکند

تا که نبیند لحظه‌ای ، دشمن که آزارش دهد
خود را به زیر سایه ی عباس پیدا میکند

اما اگر پایش رود ، در بوته ی خاری درشت
کودک سه شب با ناله اش ، دنبال بابا میکند

وقتی که از روی شتر ، بچه می افتد بر زمین
هر استخوان اش ، یاد مادر را هویدا میکند

این گوشوار از گوش او ، وقتی می افتد بر زمین
در پشت یک بوته نشسته ، یاد بابا میکند

وقتی که دندان بشکند ، لکنت زبان می گیرد او
شیرین زبانی های او ، او را چه زیبا می کند

دختر همیشه همدم باباست  ، حتی غصه اش
این غصه ها را با پدر آرام نجوا  میکند

در طول عمر کوته اش هرگز نبوده دور از او
دارد فقط فکر سفر ، تا یاد بابا میکند
#علیرضا_رضائی

 

 

+ تاریخ  پنجشنبه ششم خرداد ۱۴۰۰ساعت 22:28 نویسنده  عليرضا رضائي |

حال و هوای میکده اصلا عجیب نیست
دلدادگی به حضرت مولا غریب نیست

بوی ضریح توست مرا مست می کند
سر گیجه در حوالی صحنت عجیب نیست

اینجا تمام حال و هوایش زبان زد است
شهدی که داشت طعم زیارت غریب نیست

ایوان طلا نگو که بهشتی مجسم است
کعبه گرفته پرده ز چهره عجیب نیست

اینجا مشخص است که دست گدا پر است
رفتار شاه پیش رعیت عجیب نیست

حالا برای اینکه به من کربلا دهید
 دیوانگی به وقت زیارت عجیب نیست

با نام اوست میخورد اعمال ما محک
 اینکه علی‌ست وزنه ی عقبا عجیب نیست

در بارگاه امن شما جمع می شوند
آنجا پناه در حرم تو عجیب نیست

#علیرضا_رضائی

 

 

+ تاریخ  پنجشنبه ششم خرداد ۱۴۰۰ساعت 8:19 نویسنده  عليرضا رضائي |

ای کوه استقامت و  معنای اقتدار
ای شیوه ی مبارزه ات ، گشته افتخار

ای شیر بیشه ی علی و نور چشم او
داری برای  حضرت مادر ، تو افتخار

در قامت نگاه تو شد محکم این خیام
ای ضرب شصت تو ، نه کم از ضرب ذولفقار

پشت و پناه حضرت زینب امیر عشق
آن خطبه ات به سقف حرم گشته اقتدار

سر لشگر سپاه برادر به وقت رزم
کردی علم به پا که در عالم شد استوار

سقای کودکان حرم وقت تشنگی
آبی نخورده بر لبت آنجا به اختیار

هرگز نگفته ای به حسینت برادرم
رسم ادب نشان تو باشد به یادگار

وقتی عمود خیمه ی تان را کشید گفت
پشتم شکست ، برادر در این گذار

از بس مطیع امر ولایت شدی شما
پاداش تو است ، بال ملک پیش کردگار

دستان تو به وقت قیامت شود شفیع
زهرا به دست گیرد و باشی تو رستگار
#علیرضا_رضائی

 

+ تاریخ  سه شنبه چهارم خرداد ۱۴۰۰ساعت 19:2 نویسنده  عليرضا رضائي |

کودکی در میان گودال است
بدنش قطعه قطعه پامال است

رفته تا دفع شر کند ز عمو
وای کودک چقدر بد حال است

شمر تا خواست نیزه را نشان بدهد
سپری شد که فارغ البال  است

عاقبت ضربه ای ضد و ای وای
شد جدا دست او که اقبال است

ناگهان دوره شد عمو جانش
دور او از چه باز جنجال است

سر رأسش دوباره دعوا شد
مگر این سر چقدر اموال است

پسر مجتبی شدن جرم است
نوه ی حیدر است او کال است

ضربه ای که نشسته بر کمرش
رد چکمه است یا که اقبال است

همه ی قتله گاه پر شد از او
کودک ما سپاه اطفال  است

به گمانم که چشم شان زده اند
کنج لب زخم یا که تبخال است

هر که ارث از حسن به او برسد
در کنار تنش چه جنجال است
#علیرضا_رضائی

 

+ تاریخ  یکشنبه دوم خرداد ۱۴۰۰ساعت 20:4 نویسنده  عليرضا رضائي |

سیزده سال گذشته که فدایت بشوم
خواهشم بود عمو جان که عصایت بشوم

این که مانند حصیری به زمین فرش شوم
مثل شهدی است گوارا که شهیدت بشوم

سیزده سال کلام پدرم بود که من
دور روی تو بگردم که رکاب ات بشوم

وقت رزم است به ازرق ندهم فرصت رزم
نوه ی حضرت مولا ام سپاه ات بشوم

کوفیان عادت شان بود که با سنگ زدند
بارش سنگ دلیل است که غارت بشوم

زیر سم رفته تنم خورد شده پیکر من
ضربه ها ای به تنم خورده که راحت بشوم

قد کشیدم شده ام مثل عمو عباسم
این چنین است که سردار سپاه ات بشوم
#علیرضا_رضائی

 

 

+ تاریخ  یکشنبه دوم خرداد ۱۴۰۰ساعت 18:48 نویسنده  عليرضا رضائي |

شبیه دانه ی تسبیح پاره پاره شدی
ببین عزیز دلم از چه دانه دانه شدی

تمام دشت چرا پر شده ز پیکر تو
درست بگو  از چه بی‌کرانه شدی

تمام لشگر دشمن دوباره می خندند
 عزیز و مونس بابا شبیه لاله شدی

شدم شبیه کسی که به مرگ راضی بود
عصای پیری بابا تو تکه تکه شدی

چقدر با سر زانو ز اسب افتادم
ستاره ی سحرم از چه ذره ذره شدی

تمام موی سرم را سپید کردی تو
شبیه تر به پیمبر چرا نشانه شدی

برای بغض به حیدر چه در همت کردند
طلایه دار سپاهم چرا بهانه شدی
#علیرضا_رضائی

 

 

+ تاریخ  یکشنبه دوم خرداد ۱۴۰۰ساعت 12:13 نویسنده  عليرضا رضائي |

تمام قامت من خم شده در این صحرا
برای دیدن تو مضطرم در این دنیا

شکسته شد کمرم داغ تو جگر سوز است
بیا و باز بگو تو پدر در این صحرا

نگاه کن پدرت را چگونه آمده ام
برای آنکه ببینم تو را در این سیما

برای بردن تو عمه آمده کمکم
نگاه هرزه ی این قوم را ببین اینجا

چگونه جمع کنم پاره های پیکر تو
تمام دشت شده رنگ خون در این غوغا

شبیه دانه ی تسبیح پاره گشته تنت
و یا زیاد شده وسعتت در این دنیا

تو را به جرم علی بودنت چنین کردند
فدای جسم عزیزت که تشنه بود این جا

هنوز تکه ای از دست تو در این صحراست
نشد که باز بیابم درون این غوغا

تو خاتمی به نگین پدر عزیز دلم
که خورد شد همه اجزای تو در این صحرا
#علیرضا_رضائی

 

 

+ تاریخ  یکشنبه دوم خرداد ۱۴۰۰ساعت 10:18 نویسنده  عليرضا رضائي |

دارد عذابم می دهد این شهر
می سوزم از خاکستر این شهر

جان علی از مسلمت بگذر
دیگر ندارم طاقت این شهر

یاد عمویم حیدر افتادم
یاد نماز صبح در این شهر

بازارها اینجا پر از مردم
رونق گرفته کار در این شهر

آهنگران مشغول شمشیرند
انبارها لبریز در این شهر

نجارها تیر و کمان دارند
تیر سه شعبه هست در این شهر

اطفالشان جای عروسکها
بازیشان سنگ است در این شهر

دیدم یکی می گفت با طفلش
جشن عروسی می شود این شهر

یک عده خارج گشته از دین را
سمت خرابه می برد این شهر

در پشت بام انبار سنگی هست
مهمان نوازی مرده در این شهر

شمر و سنان سر نیزه آوردند
تیری نمانده داخل این شهر

در روز عهدی با تو می بندند
ای وای از بد عهدی این شهر

تنها درون کوچه ها بودم
از قربتی که بود در این شهر

یک زن میان این همه مردم
دست مرا بگرفته در این شهر

توعه خدا خیرش دهد آقا
مهمان نوازی کرد در این شهر

پیچیده که زینب کنارت هست
ای وای از بی غیرت این شهر

مردان اینجا چشمشان شور است
مسلم بمیرد وای از این شهر

 

#علیرضا_رضائی

 

+ تاریخ  شنبه یکم خرداد ۱۴۰۰ساعت 16:20 نویسنده  عليرضا رضائي |

آنقدر اشک از این دوری تو ریخته ام
دیده تر گشته برایت غزلی ساخته ام

فاصله از چه زیاد است میان من و تو
پلی از عشق برای حرمت ساخته ام

جان به قربان همه‌ گوشه‌ی اضلاع بهشت
 این بهشت است که با ضلع حرم  ساخته ام

یک خیابان که شده منتهی از سمت حرم
من درونش دو اقاقی به دلم ساخته ام

مهربانی شما را نتوان وصف نمود
داخل قلب برایت ضربان ساخته ام

تو کریمی و ابالفضل  به حق مهماندار
سر این سفره کرامات شما ساخته ام

از حریم تو همیشه به خدا نزدیکم
گل خود را ز اضافی گِلَت ساخته ام

روزی من گِرِه خورده به محرم آقا
همه ی عشق خودم را به دلت باخته ام
#علیرضا_رضائی

 

 

+ تاریخ  شنبه یکم خرداد ۱۴۰۰ساعت 16:19 نویسنده  عليرضا رضائي |