مردانه آمدم که نگویند یک زنم / اما زنانه بر بدنت گریه می کنم

دختر در این قبیله همان حوض کوثر است
دختر شکوه و جلوه ای از عرش اکبر است

دختر به ذات خود همه ی نور هل اتا ست
دختر ستاره ایست که غم خوار مادر است

در یک کلام او متجلی ز نور حق
ختم کلام زین اَب و زین مادر است

او آمده است سر خدا را نشان دهد
تفسیر این کلام که او از همه سر است

زینب معلمی ست که او درس عشق داد
با هر کلام معجزه ی ذات داور است

یک اُسکُوتو بگفت و زمین گشت در سکوت
او عالمه است ، هر سخنش مثل حیدر است

در راه عشق پشت امامش چو کوه بود
یک ماده شیر ، در ره عشق برادر است

در کربلا ستون خیام حسین بود
بعد از حسین جلوه ای از صبر مادر است

یک کاروان سلاله ی اولاد بوتراب
در این مسیر دخت علی شاه و سرور است

در پیش چشم او سر شاه جهان حسین
بر روی نیزه قبله ی چشمان خواهر است
#علیرضا_رضائی
#شعر_میلاد_حضرت_زینب
#حضرت_زینب

 

 

+ تاریخ  سه شنبه شانزدهم آذر ۱۴۰۰ساعت 20:17 نویسنده  عليرضا رضائي |