مردانه آمدم که نگویند یک زنم / اما زنانه بر بدنت گریه می کنم

کار ما گشته تمنا که بیا حضرت ماه
لب ما پر شده از آه بیا حضرت ماه

سینه ها گشته محیا که شود سرخ و کبود
چشم ها پر شده از اشک بیا حضرت ماه

شال و سنج و علم روضه ی جدت بر پاست
حال این جمع خراب است بیا حضرت ماه

خیمه ای سوخت و طفلی که درون آن بود
می کند گریه که ای وای بیا حضرت ماه

تکیه بر کعبه بزن شاد کن این جان مرا
دیده ها فرش قدومت تو بیا حضرت ماه

تو خریدار منی از تو گرفتم ارزش
قیمتم داده ای آقا تو بیا حضرت ماه
#علیرضا_رضائی

 

+ تاریخ  جمعه هفدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 19:47 نویسنده  عليرضا رضائي |