مردانه آمدم که نگویند یک زنم / اما زنانه بر بدنت گریه می کنم


طعم عشق است که بر این لب ما می ریزد
نام تو چیست که قند از لب ما می ریزد

نمک سفره ی ما با غم تان گشتِ عجین
قطره اشکی ست که بر صورت ما می ریزد

جیره خوارایم سر سفرهُ پر برکتتان
از سر انگشت شما آب بقا می ریزد

تو شفاعت بکنی یا نکنی پیش خدا
مهربانی ست که از چشم شما می ریزد

در هر خانه که رفتم همه جا ترد شدم
جز در خانه ی تو مهر و وفا می ریزد

دست من را تو گرفتی ز عنایات خودت
تو کرم کرده ای و کار گدا می گیرد

با کلاف نخ خود آمده ام در بازار
عاشقت از غم هجران به کجا بگریزد

#علیرضا_رضائی

 

+ تاریخ  شنبه هجدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 17:8 نویسنده  عليرضا رضائي |