مردانه آمدم که نگویند یک زنم / اما زنانه بر بدنت گریه می کنم

 

 

ین شعر ها برای تو مرهم نمی شود

اشک جبین به زخم تو مرهم نمی شود 

با سینه ای که خرد شده زیر دست و پا 

خاتم ترک ترک شده  مرهم نمی شود

  مُنّوُ علیه گفتی و دیدی سر علی 

از گردنش جدا شد و مرهم نمی شود

  عباس رفت  که دریا بیاورد 

تیری به مشک خورد که مرهم نمی شود 

ناگاه یک عمود به روی سرش نشست

این ضربه ی عمود که مرهم نمی شود

  حلمن معین به روی لبش بود شاه دین

تیری به سینه اش نشست که مرهم نمی شود 

#علیرضا_رضائی

+ تاریخ  دوشنبه بیستم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 16:18 نویسنده  عليرضا رضائي |