مردانه آمدم که نگویند یک زنم / اما زنانه بر بدنت گریه می کنم |
|
غُصه پیش است از اینکه به زبانم آید از پس درد به خود خسته و دل مرده شدم سالها می خورم و خانه ی حزنم شده درد کار ما بی خردان نیست که تنها باشیم هرچه رند است بگوید که نزن فال سیاه این نه دردیست که با خود ببرد از من هوش
+ تاریخ دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 19:3
نویسنده عليرضا رضائي
|
|