مردانه آمدم که نگویند یک زنم / اما زنانه بر بدنت گریه می کنم

زمان واقعه وقتی که شد در این گودال
سر عزیز خدا شد جدا در این گودال

عصا زنان دوسه تا پیر مرد می‌رفتند
برای عرض ارادت به سمت این گودال

سنان نیزه به دست و یکی دو چله ی تیر
نشست سمت شما و کنار این گودال

شلوغ بود و هیاهو یکی نفس میزد
که کار خود بکند گوشه ای در این گودال

و خنجری که نبرید حنجر پاکت
که پشت ُ رو بکند پیکرت  در این گودال

سر عزیز خدا را به رأس نی زده اند
تنش حصیر شود زیر سم در این گودال

عقیله ی عرب  آمد پی برادر خویش
و ریخت خاک بیابان به صورت گودال

نشد که زود بیاید ، نشد بپوشاند
تن عزیز برادر به زیر این گودال

غنیمتی که نمانده و نیست انگشتر
تنی که نیست سری بر رویش در این گودال

و گفت مادر او بین این همه جنجال
حسین جان چه شده عاقبت در این گودال

هنوز داشت رمق ناگهان به او گفتند
هجوم سمت خیام است دور از این گودال

و تکه کرد به یک نیزه ی شکسته حسین
که من هنوز نمردم میان این گودال
#علیرضا_رضائی

 

 

+ تاریخ  دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 19:5 نویسنده  عليرضا رضائي |