مردانه آمدم که نگویند یک زنم / اما زنانه بر بدنت گریه می کنم

تمام قامت من خم شده در این صحرا
برای دیدن تو مضطرم در این دنیا

شکسته شد کمرم داغ تو جگر سوز است
بیا و باز بگو تو پدر در این صحرا

نگاه کن پدرت را چگونه آمده ام
برای آنکه ببینم تو را در این سیما

برای بردن تو عمه آمده کمکم
نگاه هرزه ی این قوم را ببین اینجا

چگونه جمع کنم پاره های پیکر تو
تمام دشت شده رنگ خون در این غوغا

شبیه دانه ی تسبیح پاره گشته تنت
و یا زیاد شده وسعتت در این دنیا

تو را به جرم علی بودنت چنین کردند
فدای جسم عزیزت که تشنه بود این جا

هنوز تکه ای از دست تو در این صحراست
نشد که باز بیابم درون این غوغا

تو خاتمی به نگین پدر عزیز دلم
که خورد شد همه اجزای تو در این صحرا
#علیرضا_رضائی

 

 

+ تاریخ  یکشنبه دوم خرداد ۱۴۰۰ساعت 10:18 نویسنده  عليرضا رضائي |