مردانه آمدم که نگویند یک زنم / اما زنانه بر بدنت گریه می کنم

امشب دوباره روضه ی در بر قرار شد
آتش دوباره شعله زد و بر فراز شد

آن خانه ای که سوخت درش وقت واقعه
آتش زبانه میزد و در بی قرار شد

حالا دوباره روضه ی مادر درست شد
آتش گرفت خانه و جان بی قرار شد

یک پیر مرد پشت در خانه مانده بود
از ترس کودکان خودش بی قرار شد

با دست بسته داخل کوچه خدای من
شیخ الائمه خورد زمین بی قرار شد

دستی که رفت داخل موهای او کشید
آنجا به یاد عمه ی خود بی قرار شد

آبی نداد دشمن و از فرط تشنگی
لبها ترک ترک شد و دل بی قرار شد

شکر خدا که سر ز تن او جدا نشد
زینب چه دید کرببلا بی قرار شد

شکر خدا که بر بدنش سم نکوفتند
در کربلا تنی حریر شد و بی قرار شد

ما شیعیان ز مکتب تان خورده ایم نان
باید به پای درس شما بی قرار شد

این چشمها برای حسین است می چکد
با یاد روضه های شما بی قرار شد

شیخ الائمه گفت که نوحو علل حسین
باید برای نام شما بی قرار شد
#علیرضا_رضائی


 

+ تاریخ  جمعه هفتم خرداد ۱۴۰۰ساعت 17:37 نویسنده  عليرضا رضائي |