مردانه آمدم که نگویند یک زنم / اما زنانه بر بدنت گریه می کنم

پیر مردی که به لب داشته یک روضه ی سخت
قلب او سوخته بود است در آن روضه ی سخت

داغ در قلب خودش ریخته بود از سر حزن
سوز آن مانده به قلبش به لبش روضه ی سخت

روضه ی سیلی و مسمار و در و کوچه کم است
غم تنهایی عمه شده آن روضه ی سخت

اینکه یک مرد ببیند که ندارد یاور
این غمی هست که داغش بشود روضه ی سخت

سر جدت چه شده از چه به این روز افتاد
نکند باز هم اینجا بشود روضه ی سخت

نا مرتب شده از چه همه اعضای حسین
می شود حرکت اسبی به تنش روضه ی سخت

تن ناموس شما رخت اسارت کردند
صدقه دادن دشمن شده صد روضه ی سخت

عمه ات شیر زن دختر شاه نجف است
بین کفتار صفت هاست همین روضه ی سخت

کس به ناموس شما چشم جسارت نکند
عمه و گودی مقتل شده آن روضه ی سخت

نه لباس از تن تان رفت به غارت نه نگین
کربلا غارت سر بود که شد روضه ی سخت

جا نماز از چه کشیدند ز پاهای شما
این چه رسمی ست که تکرار شود روضه ی سخت

پیر هستی بگذارند عصا برداری
بی عصا روی زمین وای از آن روضه ی سخت

نه عبایی و نه عمامه بمیرم آقا
همه ی صحنه شود سمت شما روضه ی سخت

تشنه بودی و لبت پر ترک و خونی بود
اصغر و تشنگی و تیر شد آن روضه ی سخت

ای سواره تو نکش سمت خودت آقا را
پیر مرد است زمین می شود آن روضه ی سخت
#علیرضا_رضائی

+ تاریخ  چهارشنبه دوازدهم خرداد ۱۴۰۰ساعت 18:47 نویسنده  عليرضا رضائي |