مردانه آمدم که نگویند یک زنم / اما زنانه بر بدنت گریه می کنم |
|
مزد رسالت تو ادا کرده و مرا این خانه جای وحی الهی ولی مرا ارث مرا گرفته و بیداد می کنند در پشت درب آتش نمرود بود من چشمم کبود شد به خدا جان نداشتم خیبر شکن چه حال بدی داشت بعد تو خوردم زمین به کوچه و رویم کبود شد در پیش چشم گل پسرم راه سد شد و راه نفس به سینه ی من بسته شد پدر #علیرضا_رضائی
+ تاریخ شنبه بیستم آذر ۱۴۰۰ساعت 20:46
نویسنده عليرضا رضائي
|
|